English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3168 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Don't touch me!; Don't you touch me! U وارد منطقه شخصی من نشو ! [یک متر در فرهنگ باختر]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
keyboarder U شخصی که اطلاعات را با صفحه کلید وارد میکند
keyboarders U شخصی که اطلاعات را با صفحه کلید وارد میکند
internee U فراری ازخطوط دشمن افراد وارد شده به منطقه
internees U فراری ازخطوط دشمن افراد وارد شده به منطقه
Few reporters dared to enter the war zone. U چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
drop zone U منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
f.drss U جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
damage area U منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
submarine havens U منطقه عبور در عملیات غیررزمی زیردریایی منطقه اموزشی زیردریایی درمنطقه غیررزمی منطقه محدوده تامینی اطراف زیردریایی
sanctuaries U منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuary U منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
service area U منطقه تعمیر و نگهداری منطقه عقب یکانهای نظامی
run up area U منطقه ازمایش موتورهواپیما قبل از پرواز منطقه در جا زدن
airspace reservation U منطقه پرواز مخصوص درفضای هوایی منطقه پروازمخصوص
area of military significant fallout U منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
landing area U منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
staging area U منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
polynia U منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
prohibited area U منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
leave area U منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
haven submarine U منطقه امن زیردریایی منطقه تامین زیردریاییها
grid zone U منطقه شبکه بندی نقشه منطقه نقشهای
skid row <idiom> U منطقه پایین شهر ،منطقه فقیرنشین
area oriented U بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
concentration area U منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
wake up U کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
combat zone U منطقه رزمی منطقه نبرد
kill area U منطقه خطر منطقه تلفات
crossing area U منطقه گذار منطقه پایاب
sector U منطقه عمل منطقه مسئولیت
zone of fire U منطقه اتش منطقه تیراندازی
remote U خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remoter U خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remotest U خارج از منطقه منطقه دورافتاده
sectors U منطقه عمل منطقه مسئولیت
tropopause U منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
holding area U منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
ranging U تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
motif U گلی خاص در زمینه فرش [این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
i had scarely arrived U تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
demolition target U منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
axial route U مسیر طولی منطقه عقب جاده طولی منطقه مواصلات
comparative cover U پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
clandestine assembly area U منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
line crosser U فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
airspace prohibited area U منطقه ممنوعه هوایی منطقه منع پرواز هوایی
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
separation zone U منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
demilitarization U تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
defense coastal area U منطقه ساحلی مورد پدافند منطقه پدافندی ساحلی
demolition guard U نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
sweep U تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
islands U منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
island U منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
intersectional service U قسمت پشتیبانی داخل منطقه مواصلات یکان پشتیبانی منطقه مواصلات
air defense action area U منطقه پوشش پدافند هوایی منطقه عمل پدافند هوایی
area assessment U ارزیابی اطلاعاتی منطقه عملیات ارزیابی منطقه ازنظر اطلاعاتی
area of operational interest U منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
air surface zone U منطقه عملیات هوادریایی منطقه تک هوادریایی
civil U شخصی
some one U شخصی
ones U شخصی
civilian U شخصی
one U شخصی
civilians U شخصی
personas U شخصی
personae U شخصی
persona U شخصی
private U شخصی
privates U شخصی
personable U شخصی
personal U شخصی
informal U شخصی
aerospace projection operations U عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
somebody U یک شخص شخصی
self-interest U نفع شخصی
personal income U درامد شخصی
personal pronoun U ضمیر شخصی
personal action U دعوی شخصی
who U چه شخصی چه اشخاصی
personal remarks U انتقادات شخصی
personal pronouns U ضمائر شخصی
paraphernalia U اموال شخصی زن
self-employed U کار شخصی
self employed U کار شخصی
on one's shoulders <idiom> U مسئولیت شخصی
personal computer U کامپیوتر شخصی
personal computers U کامپیوتر شخصی
hire out <idiom> U اجاره شخصی
separate estate U اموال شخصی زن
individual foul U خطای شخصی
personal requirment U احتیاجات شخصی
personal affairs U امور شخصی
personal identity U هویت شخصی
by end U غرض شخصی
personal motive U غرض شخصی
personal constructs U سازههای شخصی
very own <adj.> U خصوصی [شخصی]
personal exemptions U معافیتهای شخصی
whosoever U هر شخصی که باشد
personal computing U محاسبات شخصی
private motive U غرض شخصی
A private car. U اتوموبیل شخصی
bomb scare U اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
personal property U مایملک شخصی
personal property U اموال شخصی
personal ownership U مالکیت شخصی
oomph U چاذبه شخصی
personal outlays U هزینههای شخصی
backcourt foul U خطای شخصی
whoso U هر شخصی که باشد
informal observations U مشاهدات شخصی
passanger car U اتومبیل شخصی
particular good U عین شخصی
ea state in severalty U ملک شخصی
personal error U خطای شخصی
personal interest U نفع شخصی
personal staff U ستاد شخصی
ibm personal computer U IBکامپیوتر شخصی
private property U دارایی شخصی
idiograph U نشان شخصی
idols of the cave U اوهام شخصی
personalty U دارایی شخصی
personalized form letter U فرم شخصی
personal effects U لوازم شخصی
personalty U اموال شخصی
personal service U ابلاغ شخصی
personal influence U نفوذ شخصی
personal service U خدمت شخصی
self will U اراده شخصی
self intrest U نفع شخصی
proenomen U نام شخصی
self interest U غرض شخصی
self interest U نفع شخصی
personal saving U پس انداز شخصی
personal right U حقوق شخصی
under one's belt <idiom> U میل شخصی
under one's thumb <idiom> U زیرنظر شخصی
personal requirment U حوائج شخصی
ibm personal computer xt U کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
valor U ارزش شخصی واجتماعی
ibm personal computer at U کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
pocket expenses U هزینه مختصر شخصی
personal identification number U شماره شناسایی شخصی
ibm personal computer system/ U کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
owning U شخصی مال خودم
private property U دارایی شخصی بلامعارض
duffle bag U کیسه لوازم شخصی
personal property U دارایی شخصی منقول
self intrested U دربند نفع شخصی
self regard U حفظ منافع شخصی
owns U شخصی مال خودم
owned U شخصی مال خودم
own U شخصی مال خودم
privy seal U مهر شخصی پادشاه
author U شخصی که برنامه می نویسد
home use entry U اعلامیه مصرف شخصی
personalize U جنبه شخصی دادن به
theatergoer U شخصی که مکرر به تئاترمیرود
self interested U در بند نفع شخصی
self-interested U در بند نفع شخصی
turn (someone) on <idiom> U به هیجان آوردن شخصی
unbeknownst U خارج از معلومات شخصی
unbeknown U خارج از معلومات شخصی
individual income tax U مالیات بر درامد شخصی
pinning U شماره شناسایی شخصی
pinned U شماره شناسایی شخصی
pin U شماره شناسایی شخصی
personal income tax U مالیات بر درامد شخصی
individualization of punshment U شخصی کردن مجازاتها
onother's money U پول شخصی دیگر
valour U ارزش شخصی واجتماعی
put in one's two cents <idiom> U به شخصی نظریه دادن
in one's hair <idiom> U عصبانی کردن شخصی
play (someone) for something <idiom> U به بازی گرفتن شخصی
toe the line <idiom> U انجام وفایف شخصی
mend one's ways <idiom> U اثبات عادت شخصی
leave alone <idiom> U راحت گذاشتن (شخصی)
paraphernal U وابسته به دارایی شخصی زن
fill (someone) in <idiom> U جزئیات را به شخصی گفتن
With my own capital . U با سرمایه شخصی خودم
mannerism U اطوار واخلاق شخصی
bunched income U درامد خدمات شخصی
bye end U غرض شخصی قصدپنهان
mannerisms U اطوار واخلاق شخصی
in one's best interest U به صلاح خود شخصی
to hold in d. U درتصرف شخصی داشتن
personal chattels U دارایی شخصی منقول
name U کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
senders U شخصی که پیام ارسال میکند
self help U اعاشه از راه کار شخصی
chattel U مال منقول دارایی شخصی
sender U شخصی که پیام ارسال میکند
lifeguards U نجات غریق محافظ شخصی
lifeguard U نجات غریق محافظ شخصی
analyst U شخصی مسئلهای را بررسی میکند
wear down <idiom> U زوار شخصی ازخستگی در رفتن
Recent search history Forum search
1construed
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1confinement factor
1rite de passage
1لطفا
1I want to add a meaning, but it doesn't fuction!
1erase your personal
1the rate at which total office space is leased less space vacated during a specific period of time
2ظروف یکبار مصرف بصورت عامیانه به انگلیسی چی میشه
1range check
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com